مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
از عشق و عاشـقی چند ساله بنویسم و از نـیـاز خـودم از پـیـالـه بنـویـسم قلم به دست گرفتم که شرح دل بکنم زمین دور و برم را ز اشک گل بکنم دوبـاره نـیـمـۀ مـاه خـدا دلـم لــرزیـد نوا و صوت عجیبی در آسمآن پیچید خبر رسیده که خیر عظیم در راه است خبر رسیده که مردم کریم در راه است من از طفـولیتم کاسه لیس این خوانم بزرگ گـشـتـهام اینجـا و از گـدایـانم ندار و خـانـه به دوشـم قـرار من آقا امـیـد زنــدگــیــم اعـتــبــار مـن آقــا چـقــدر سـفــرۀ آقــا بُــرو بـیــا دارد چه عزّتی سر این سفـرهها گـدا دارد ذلـیـل آمـده بـودم عــزیـزِ دیــر شـدم به لطف نان حسن عاقبت بخـیر شدم غذای بیت الحسن خوردهام که سیر شدم فـقـیـر آمـده بـودم بـبـیـن امـیـر شـدم به زیر پـرچـم تو صاحب مـقـام شدم به اسم نـوکـر این خـانه احـترام شدم تو خنده کردی و بر شاعران غزل دادند به خیل کاسه به دستانِ خُم عسل دادند حَسن حَسن ز روی این لبـم نمیافـتد عـجـب حـرارتـی دارد تـبـم نمیافـتد تـمـام زنـدگـیـم را بـه تـو بـدهـکـارم به جـان مـادرم آقـا که دوستـت دارم |